نگاهی به اجرای
پرسش های بی پایان
حمیدرضا قنبری
نمایش "رسوب" به نویسندگی و کارگردانی مسعود عقلی از شهر مشهد، داستان امیر، پسر جوان و خبرنگاری است که از کشور عراق به زادگاهش در ایران بازگشته و قرار است با نامزد عرب خود؛ سماح؛ ازدواج کند. او در حالی به خانه برگشته که وضعیت مالی پدر اسفناک شده و بیماری مادر هم شدت یافته است. پدر امیر از نظامیان بازخرید شدهی نیروی دریایی است که در جوانی دو فرزندش غرق شدهاند و از آن زمان به بعد وضعیت روحی و روانی مادر دچار اختلال شده. از سوی دیگر امیر، دوست و همکلاسیای به نام تورج دارد که یتیم و بیخانوادهاست و در نبود امیر، به خانوادهی وی رسیدگی کرده و در عین حال، سر پدر خانواده را نیز کلاه گذاشته و کمکم دارایی و زندگیشان را تصاحب کرده است.
داستان "رسوب" پر از علامتهای سوال، عدم تطبیق زمانی و شخصیتی است! این سوالها و نارساییها از آنجایی ناشی میشود که نویسندهی محترم دربارهی هیچیک از شخصیتهای نمایشیاش، پژوهش و مطالعه نداشته و احتمالا معادل عینی نیز نداشته است. داستان با ساختاری رئال و کلاسیک در زمان حال و در جغرافیای ایران میگذرد از این رو مخاطب هرگونه عدم تطبیق را به خوبی و سادگی متوجه میشود.
نویسندهی "رسوب" قطعا درک درستی از فن و حرفهی خبرنگاری در کشور خویش ندارد و داشتههایش مبتنی بر تصویر خبرنگار در فیلمهای غربی است، همچنین او هیچ تصور درستی از نظامیان نیروی دریایی کشورش نیز ندارد! ضمن اینکه شناختی از شغل شیشهسازی (منظور شیشه بُری نیست بلکه شیشهسازی است)؛ شغل پدر سماح؛ هم ندارد!
از این رو احتمالا نویسنده به این نتیجه رسیده که بعضی از کاراکترها را بیشناسنامه رها کند بهتر است! به طور مثال کاراکتر تورج که هممدرسهای امیر بوده و نقش پررنگی در جهت دهی داستان دارد، مشخص نیست که پدرش کیست؟ مادرش چرا غرق شده؟ شغلش چیست؟ (آیا برقکار است؟) و چطور به ثروتی دستیافته که میتواند خانه و زندگی امیر را تصاحب کند؟ این که خواهران مرحومهی امیر برای نجات او غرق شدهاند، چه معنایی دارد؟ مادرش چرا و چطور خانه را به اسم پدر امیر کرده؟ پدر تورج به راستی کیست؟ نکند پدرش همان پدر امیر است که تورج در عین ترحم از او انتقام میگیرد؟
شخصیت و هویت و شناسنامهی سماح؛ دختر لبنانی؛ نیز پر از ابهام است! مادر او در ایران باستانشناسی خوانده و یک سال است (تاکید میشود: فقط یک سال) مفقود شده. مادر "سماح" قبلا به اتفاق پدرش به کشور عراق برای کارهای پژوهشی سفر میکرده. در این مدت چطور پدرش کارخانهی شیشهسازیاش را به عراق منتقل کرده؟ چطور همراه همسرش بوده؟ سماح که مادرش تازه یکسال است مفقود شده چطور با لبخند از مفقود شدنش یاد میکند و حالا برای عروسی آماده میشود؟
به همین شکل و روند، دیگر شخصیتهای نمایش "رسوب" نیز پرداخت نشده، الکن و ناپخته هستند. همین ابهامات در کاراکتر مادر نیز دیده میشود. در نمایش "رسوب" از اساس هیچکدام از کاراکترها دارای هویت مشخص نیستند و داستان به لحاظ زمانی و اتفاقاتش نارسا، ناپخته و دم دستی است!
کارگردانی اثر نیز در همان ناپختگی متن، درجا میزند. عدم رعایت ریتم و رفتارهایی از کاراکترها که بدون تناسب با موقعیتهای لحظهای بروز میدهند از جمله آسیبهای کار است. بازیگران بدون اینکه به آستانهای حتی نزدیک شوند، فریاد میکشند که مشخص است کارگردان چنین بازیای را طلب کرده.
نمادهای نامشخص که تلاش میشود به خورد داستان داده شود نیز دیگر آسیب اثر است. تاکید بر کولر پرتابل در وسط صحنه با نور موضعی و بطریهای آب نیز بیمنطق یا لااقل کممنطق(!) به نظر میرند. سماح دوبار مثلا کولر را روشن میکند و به حالتی کاملا غیرمنطقی داخل کولر آب میریزد، چرا؟ البته در جایی در نمایش گفته میشود که این کولر قدیمی سالها خاموش بوده و با حضور سماح روشن شده. آیا حضور سماح باعث ایجاد طراوت و هوای تازه در خانه شده؟ که نشده! پس در دکور و صحنهی نمایش تاکید بر این کولر برای چیست؟
در "رسوب" تقریبا همهی کاراکترها تشنهاند. مدام آب میخورند و آب میخواهند. به لحاظ بصری نیز بطریهای پر و خالی آب، بسیار دیده میشوند. در جایی از نمایش از زبان مادر گفته میشود: در جهنم به گناهکاران میوهی "زقوم" داده میشود که تلخ و عطشآور است! حال سوال این است اعضای خانواده چه گناهی مرتکب شدهاند که عطششان به نتیجهی تناول میوهی جهنمی تشبیه شده؟ سیمهای لخت و آویزان از سقف سالن به راستی نشانهی چیست؟ نشانهی قطع شدن ارتباطهای عاطفی اعضای خانواده؟
شاید بتوان گفت تلاش بازیگران نمایش، برای ارائهی همهی داشتههای کارگردان به حد توان و البته بهترین حد توان، سبب میشود تماشاگر اثر را پس نزند. اما به طور حتم این گروه نمایشی با کسب تجربه و تلاش بیشتر برای ارتقاء کیفی آنچه که برای تولید تئاتر، باید قبل از شروع تمرینها رعایت کرد، میتواند در آینده آثار درخور توجهی ارائه کند. نمایش "رسوب" تجربهی خوبی از این گروه جوان است که در عالیترین رویداد تئاتر کشور نیز امکان اجرا یافته از این رو توقع دوری نیست اگر مخاطب متوقع باشد که اثر بعدی این گروه بهتر و قابل بحثتر باشد.