خانوده، اجتماع و جنگ در نمایش «آسمان روزهای ابری» به کارگردانی محمد رسائلی
مهدی نصیری: همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، راحله دختر شش ماههاش را جلو در خانه خواهرش (الهه) میگذارد و با همسرش از کشور خارج میشود. الهه که باردار است، با همسرش (فرهاد) بر سر رفتن به جبهه و یا گریختن به روستای زادگاه فرهاد و نگه داشتن خواهرزاده شش ماههاش کشمکش دارد. فرهاد به جبهه میرود و سالها بعد در حالی که روی ویلچر نشسته، شاهد جر و بحثهای صنم (خواهرزاده الهه) با همسرش است. شرایط فرق کرده و صنم دنیا را طور دیگری میبیند.
«آسمان روزهای برفی» با یک انفجار شروع میشود. بمباران شهرهای ایران شروع شده است. دو خواهر با هم صحبت میکنند. یکی میماند و مقاومت میکند و دیگری در فکر گریختن است. شروع نمایش منطبق با تعریف وضعیت نمایشی است. بنابراین تماشاگر بیهیچ مقدمهای وارد موقعیت میشود و وضعیت نمایشی را میفهمد. بلافاصله یک مسئله مطرح میشود. راحله از خواهر باردارش میخواهد که تا زمانی که برگردد، بچه شش ماهه او را نگه دارد. بعد از این فرهاد بچه شش ماهه را جلو در خانه پیدا میکند. نمایش در همان دقایق اولیه کنش و مسئله را مطرح میکند و رویدادها یکی پس از دیگری اتفاق میافتند. بنابراین تماشاگر در مدت زمانی کوتاه با اتفاقات داستان درگیر میشود.
محمد رسائلی به خوبی توانسته این رویدادها را در پی هم روایت کند. از سوی دیگر طراحی صحنه و بازی بازیگران هم ضرباهنگ مناسبی به اجرا داده است. ضرباهنگی که با گوش و چشم و روح تماشاگر به سرعت ارتباط برقرار میکند. نمایش این ارتباط را حفظ میکند و ادامه میدهد.
طراحی صحنه در کف، آرایش داده شده است. اتاقهای خانه الهه و فرهاد با مرزهای نوری از هم جدا شدهاند. نورها همزمان با آغاز جنگ و نیز بحران در خانواده قرمز هستند. این طراحی ضمن اینکه فضایی مبتنی بر واقعیت نمادین را تداعی میکند، هیچ لطمهای به جنس واقعی ارتباطات و رویدادها وارد نمیکند. اما مهمتر از این، آرایش صحنه این امکان را ایجاد کرده که شخصیتها به گونهای برجسته و پررنگ مورد تاکید قرار بگیرند و حضور آنها به عنوان مهمترین عناصر نمایش به خوبی برجسته شود.
نمایش به ویژه در نیمه نخست با تاکید و توجه به واقعیتگرایی، به ویژه در بازیگری دلنشین و گیراست. تماشاگر آدمهای درگیر با شرایط جنگ را درک میکند. آنها را احساس میکند، به سرعت میشناسد و با مسائل و دغدغههایشان ارتباط برقرار میکند. همین ارتباط موثر و مطلوب کافی است تا نمایش به مهمترین هدفاش رسیده باشد. تا به اینجای کار، مجید کاظمزاده مژدهی، محمد رسائلی و گروهشان موفق بودهاند. آنها نه شعار دادهاند و نه مقید به ارایه اندیشه و پیام نشان دادهاند. آنان داستانی واقعی از آدمهای واقعی درگیر با یک بحران را به نمایش گذاشتهاند. این آدمها نیازها، ترسها و مسائل ملموس و باور پذیری دارند. بازیگران هم در ارائه باورپذیر و منطقی وضعیت نمایش و شخصیتها موفق بودهاند.
در میانه بخش نخست و نیمه دوم که ادامه بخش اول در زمان حال و امروز جامعه است به خوبی عبور از دوران جنگ تحمیلی تا به امروز به نمایش گذاشته میشود. محمد رسائلی (بازیگر نقش فرهاد) لباسهایش را عوض میکند. مینشیند و خودش در مقابل تماشاگر صورتاش را گریم میکند. آرایش موها و چهره او چند دقیقه طول میکشد. او گذر عمر را در چهرهاش میآراید و زمانی طولانی در همین چند دقیقه با این ترفند میگذرد. نور مرزها از قرمز به سفید تغییر میکند. جنگ تمام شده است. فرهاد مجروح روی ویلچر نشسته و الهه سالهاست که پرستار اوست. خواهرزاده شش ماهاش هم حالا دختر جوانی است که دنیایش در تقابل با دنیای پدر و مادر قرار گرفته است. نمایش در بخش دوم مسئله و بحران دیگری را مطرح میکند که مرتبط با مسئله بخش اول است. اما اینبار هم شعار نمیدهد و قصهاش را روایت میکند.
بلافاصله خواهرزاده جوان الهه (صنم) وارد میشود و از همان لحظه ورود مسئله و رویارویی میان او و خانوادهاش به اجرا گذاشته میشود.
نمایش محمد رسائلی بیراهه نمیرود. پرگویی نمیکند. اندیشه و محتوا بر آن تحمیل نشده است. «آسمان روزهای ابری» قصد دارد تا دوران جنگ را به واسطه تاثیرات آن بر اجتماع و خانواده به نمایش بگذارد. جامعه و رویدادهای آن (جنگ تحمیلی) از فرهاد یک جانباز آرام درد کشیده ساخته است. اما بحران همچنان ادامه دارد. در عین حال تمام توجه و تمرکز نمایش بر روی خانواده و شخصیتها و شبکه ارتباطات میان آنها است. بدین ترتیب محتوا و اندیشه اثر هم در نتیجه این داستان به خوبی تاویل و دریافت میشود.
«آسمان روزهای ابری» لحظات واقعی یک زندگی را تبدیل به یک درام کرده است. هر چند که زمان کوتاه نمایش باعث شده تا نوع روایت رویدادها و ترتیب و توالی و سرعت اجرای آنها، کار را بیشتر از زندگی به نمایشی از زندگی تبدیل کند. اما همین ویژگی در اجرا به یک حسن تبدیل شده است.
کار محمد رسائلی یک درام تاثیر گذار است که خانواده، جامعه و جنگ را بستر روایت رویدادهایش قرار داده است. نمایش به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار میکند، این ارتباط را تا پایان حفظ میکند و البته تاثیر میگذارد.