در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با ”سیمین امیریان” نویسنده و کارگردان نمایش ”کهربا”

به همدیگر وابسته‌ایم

نمایش "کهربا" روایتگر سه نوع زندگی انسانی است. فلسفه غالب بر تفکر نمایش " کهربا " پدید آمدن تمام انسان‌ها از یک گوهر واحد است. این چیزی است که "سیمین امیریان" درباره نمایش "کهربا"، به آن اذعان دارد. این نمایش برای نخستین بار در بخش چشم‌انداز جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر سال گذشته به صحنه رفت...

او در این نمایش زندگی‌های مختلف را در ده دقیقه به تصویر کشیده است، تصویر زندگی سه دانشجو با سه جهان ‌بینی متفاوت که در پایان، تماشاگر با فلسفه و تفکر یکی از آنها همراه می‌شود. در این نمایش "حسین محب‌اهری"،"نسیم ادبی"، "اکبر رحمتی"،"سوسن مقصودلو"،"اشکان صادقی"،"امیرکربلایی" و "کیومرث قنبری‌آذر" به ایفای نقش می‌پردازند.


اگر موافق باشید صحبت را از اینجا شروع کنیم. از نمایش " مینیاتورهای ایرانی" تاکنون، شما فعالیتی در زمینه تئاتر عروسکی نداشته اید، این ماجرا دلیل خاصی داشته است؟
شاید در زمینه اجرا کم کار به نظر برسم ، اما همچنان به شکل فعالی در زمینه نگارش نمایشنامه کار می‌کنم. سه متن بزرگسال و سه متن کودک نوشته‌ام که یکی از آن‌ها در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به روی صحنه رفت. اما هم اکنون سالن این کانون خالی است و هیچ نمایشی در آن روی صحنه نمی‌رود که من دلیل این ماجرا را نمی‌دانم. همان‌طور هم که شما اشاره کردید آخرین اثری که در زمینه تئاتر عروسکی روی صحنه بردم، "مینیاتور ایرانی" بود که در سالن فردوسی اجرا شد و من سعی کردم در این اثر هنرهای ایرانی چون نقاشی، مینیاتور، خط و همچنین شعر مورد توجه قرار گیرد. اما معمولا شرایط فعالیت در زمینه تئاتر عروسکی چندان مهیا نیست.
چطور؟ هم اکنون که تالار فردوسی برای اجرای این نمایش‌ها آماده است و معمولا هم خالی است، مگر اینکه آقای غریب پور نمایشی را آن‌جا روی صحنه ببرد؟
ما در همان نمایش "مینیانور ایرانی" ناگزیر بودیم که اتفاقاتی را از سر بگذرانیم که برای اولین بار در تئاتر عروسکی ایران تجربه می‌شد و یا لااقل از آنجا که میان گروه‌های تئاتری قرابت چندانی وجود ندارد، ما نتوانستیم که از تجربه‌های پیشین بهره بگیریم. به هر حال اجرای کار عروسکی نیازمند نیروهای متخصصی است که در این زمینه فعالیت داشته باشند و کارهایی را انجام دهند برای مثال عروسک‌گردانی زمانی موفق است که دانش آموختگان این رشته در همین زمینه فعالیت داشته باشند. به طور کلی به صحنه بردن یک اثر نمایشی نیازمند صرف هزینه، بودجه و زمان زیادی است. در کنار تمام اینها من از اتفاقی که در نمایش "مینیاتورهای ایرانی" رخ داد، بسیار خوشحالم و فکر می‌کنم که گروه ما تجربه موفقی را از سر گذرانده است.
با این اوصاف باید همچنان شاهد اجرای آثار اندک از این گونه نمایشی باشیم؟
تا زمانی که کارگاهی وجود نداشته باشد که در آن به شکل مداوم فعالیت‌های عروسکی انجام شود و این امکان وجود نداشته باشد که عروسک‌ها و وسایل لازم در آن کارگاه شکل بگیرد و نگهداری شود، نمی‌توان در این زمینه امیدوار بود. البته به نظر می‌رسد که خود فعالان تئاتر عروسکی نیز باید اهتمام بیشتری در این زمینه داشته باشند تا شاهد حضور پررنگ‌تری در عرصه نمایش‌های عروسکی باشیم.
به نمایش " کهربا" بپردازیم که شما هم اکنون آن را روی صحنه دارید. اولین چیزی که مخاطب در مواجهه با این اثر با آن روبه رو می شود، ساختار متفاوت در نمایش نامه و همچنین کارگردانی است که مجموعه کار را به اثری بدل کرده که می‌شود آن را تا حدودی مدرن قلمداد کرد.
من منظورتان را از مدرن متوجه نمی‌شوم. یعنی چه چیزی وجود دارد که این ذهنیت را شکل می‌دهد؟
این روایت‌های پراکنده و روایت اپیزودیک به همراه طراحی صحنه. به تصویر کشیدن این آدم‌های روزمره با این شکل و شمایل.
حقیقت این است که این نمایشنامه بر اساس اندیشه‌ای که در ذهنم می‌گذشت، نوشته شد و تبدیل به اثری شد که هم‌اکنون شما آن را روی صحنه مشاهده می‌کنید. از طرفی معمولا ما خودمان را از دیگران بسیار دور می‌بینیم، در حالی که ما از یک کل به وجود آمده‌ایم که این کل همه ما را دوست دارد و باید این واقعیت را بپذیریم که خوبی و بدی‌مان بر روی دیگران تاثیر زیادی خواهد گذاشت. همه ما در یک دایره زندگی می کنیم که وابسته به همدیگر هستیم. من در " کهربا" می خواستم این مساله را به تصویر بکشم ـ البته در صحنه تئاتر و به شکل محدودتر- به همین خاطر چند شکل خانواده و نوع زندگی را به تصویر کشیدم و آنها را به یکدیگر مرتبط کردم. می خواستم بگویم که ما هر اندازه که از هم دور باشیم ، باز هم به هم متصلیم . این از اندیشه‌های مولوی گرفته شده است. این شاعر بزرگ در تمامی اشعارش تلاش کرده تا این واقعیت را متصور کند.
به نظر می رسد که واژه " اپیزود" را برای این نمایش باید با احتیاط به کار برد. خودتان موافق این مساله نیستید؟ یعنی چقدر می‌شود "کهربا" را یک اثر اپیزودیک دانست؟
اگر منظور از اپیزود، همانی باشد که به طور مثال در نمایشنامه‌های "برشت" استفاده می‌شود، نه. من هم موافق نیستم که "کهربا" را یک نمایش ایپزودیک بدانیم.
شما در کهربا در عین حال که از اندیشه مرد بزرگی مثل "مولوی" آگاه می‌شوید، متوجه خواهید شد که زندگی‌هایی که در نمایش در جریان است، بسیار واقعی‌اند. همان‌هایی هستند که ما هر لحظه با آنها درگیر هستیم . این مساله ممکن است مخاطب را از آن اندیشه ابتدایی و اصلی دور کند.
وقتی از مولوی صحبت می‌کنیم، بلافاصله یک فرد بزرگ، اندیشمند و فیلسوف به ذهنمان می‌آید که اتفاقا من هنوز هم بر این اعتقاد هستم که او همچنان یکی از بزرگ‌ترین و معتبرترین چهره‌های قرن حاضر است ، اما به نظرم باید کمی از این ماجرا فاصله بگیریم؛ چون هر وقت می‌خواهیم او و اندیشه‌هایش را در آثار هنری متبلور کنیم، از یک زبان پیچیده و خاص استفاده می‌کنیم. در حالی که من در متن نمایش هم آورده‌ام که مولوی در "مثنوی" از مردم کوچه و بازار حرف می‌زند. از مردم باغ، قصابی و کفاشی. او شعرهای عامیانه بسیاری گفته که زبان مردم دوران خودش بوده است. بنابراین ما نباید تنها درباره او با زبان اندیشمندانه سخن بگوییم.
البته خیلی‌ها هنوز با تئاتر کاملا رئال مشکل دارند؟
به هر حال باید اندیشه‌های مختلفی در تئاتر وجود داشته باشد و هر کس هم کار خودش را انجام دهد. قصد من به هیچ عنوان ارزش‌گذاری نیست، اینکه کدام کار بهتر است و یا باید با کدام زبان، تئاتر را به روی صحنه برد. اما نظر من این است که می‌توان اندیشه‌های مولوی را نیز طوری به کار برد که با زندگی ملموس و روزانه ما در ارتباط باشد. من از کودکی با اشعار شاعرانی چون مولوی، حافظ و خیام در محیط خانوادگی‌ام آشنا بودم، اما همیشه اینها به نظرم بسیار عجیب و پیچیده می‌آمدند و بسیار متاسفم که بگویم من این‌ها را از طریق فیلسوف‌های غربی پیدا کردم. مولوی را فیلسوفان و مولوی‌شناسان هندی و هایدگر به من شناساندند. من با داشتن یک نگاه موزه‌ای به تئاتر مشکل دارم و همان طور که گفتم فکر می‌کنم که صحنه تئاتر باید سرشار از این واقعیت‌ها باشد، البته اینکه در نمایش " کهربا" تا چه اندازه‌ای در این زمینه موفق بوده‌ام یا نه، چیزی نیست که بتوانم درباره آن قضاوت کنم .
درباره طراحی صحنه این نمایش هم توضیح می‌دهید؟ به نظر می‌رسد که این طراحی صحنه کاری را که بسیار رئال است، پیچیده کرده است.
ما می‌خواستیم که این صحنه قطعه قطعه و پازل مانند باشد. مثل یک دومینو. قصد داشتیم بین فواصل که صحنه عوض می‌شود، شکل‌هایی هم بسازیم مثل پروانه، و... اما واقعیت این است که اگر سالن بزرگ‌تری داشتیم، این مساله بیشتر به چشم می‌آمد شاید این سالن به خاطر فاصله کوتاهی که با تماشاگر دارد، به قول شما کار را پیچیده‌تر کرده باشد.

 




نظرات کاربران