بخش دوم
ماجراهای فردوس کاویانی در تئاتر
کاویانی: سالها غروب آفتاب را ندیدم/ همت: بهترین بزرگداشت بازگرداندن فردوس به تئاتر است + فیلم.
بزرگداشت نیم قرن فعالیت هنری فردوس کاویانی در سی و دومین جشنواره تئاتر فجر برگزار میشود. این مسئله فرصتی را فراهم کرد تا با دعوت از اصغر همت از دوستان سالهای دور این بازیگر پر توان به مرور خاطرات فردوس کاویانی بپردازیم.
به گزارش سرویس تئاتر هنرآنلاین/ رو در رو نشاندن فردوس کاویانی با اصغر همت نتیجه یک فکر ژورنالیستی بود. فردوس کاویانی هنرمندی است که سالها کم حرف زده و اتفاقا از خودش نیز کمتر گفته؛ برای همین وقتی میخواستیم که به عمق خاطرات نیم قرنی او نفوذ کنیم، میبایست از دوستانش مدد میگرفتیم. اتفاقا وقتی به لیست دوستان بسیار کاویانی رجوع کردیم؛ اصغر همت را به دلایل بسیاری از جمله، سابقه ژورنالیستی، دوستی دیرینه، هم نفس بودن در تئاتر و تلویزیون با فردوس، شرافت مثالزدنی و.... بهترین گزینه یافتیم. اتفاقا وقتی این موضوع را با همت در میان گذاشتیم تنها یک جمله شنیدیم:" من بخاطر روی گُل فردوس هرکاری بگید میکنم."
نتیجه این نشست خاطره خوانی خوبی را به همراه داشت که اتفاقا میتواند ابعاد پنهان شخصیت مثالزدنی فردوس کاویانی را بیان کند و تاریخ شفاهی باشد از آنچه در نیم قرن گذشته در تئاتر ما رخ داده است.
کارگاه نمایش
در کارگاه نمایش صبح وارد سالن میشدیم و شب آنجا را ترک می کردیم. یا صبح برای تمرین به سالن می آمدیم و حدود ساعت یک یا دو می رفتیم و دوباره ساعت پنج برمی گشتیم و برای اجرا آماده می شدیم. به عبارتی بیشتر با هم بودیم. همه کارها هم از جمله بلیت فروشی و راهنمایی تماشاگران و گریم و ... به وسیله خود اعضای گروه انجام میشد. حتی برخی اوقات بچهها در همان محل تمرین میخوابیدند. همین امر باعث میشد که به جز روزهای شنبه در سایر روزهای سال ما روی صحنه بودیم. خود من سالها غروب خورشید را ندیده بودم. چون همیشه در زمان غروب در داخل سالن بودم. همیشه پیش از تمرین کمی تمرکز و سپس بدن و بیان خود را گرم میکردیم و پس از آن آماده و کوک شده به روی صحنه می رفتیم.
آربی آوانسیان
وقتی من به کارگاه نمایش رفتم، عضو گروه آربی آوانسیان شدم. نحوه کار کردن با آربی گذشته از این که ما صبح پس از تمرین بدن و بیان صندلی نداشتیم و روی زمین می نشستیم و تمرین می کردیم، اینگونه بود که در تمرینها هرکسی میتوانست هر نقشی را که میخواهد بگیرد. یک بار پرویز پورحسینی و زاهد هر دو با هم نقش کالیگولا را خواندند و پس از تمرین آوانسیان تصمیم گرفت که نمایش کالیگولا را با دو نفر اجرا کنند. یادم هست که یکی از صحنهها با وجود تمرین زیاد درست اجرا نمی شد. یک روز در زمان استراحت پیشنهاد کردم که خندههای هیستریک داشته باشیم. وقتی آن را تمرین کردیم، آوانسیان هم پسندید و قرار بر این شد که آن صحنه به همین شکل اجرا شود. منظورم این است که در آن دوران همه میزانسنها در تمرینهای بازیگران خلق میشد. حتی یادم هست یک بار ما تا صحنه سوم تمرین کرده بودیم و هنوز به صحنه چهارم نرسیده بودیم. آربی آن روز از ما خواست که صجنه چهارم را هم بدون تمرین اجرا کنیم. آنقدر تمرکز بچهها بالا بود و خوب شخصتها را درک کرده بودند که صحنه چهارم را هم تا آخر بازی کردند و این صحنه بدون تمرین پیدا شد. گروههایی میتوانند به این شکل و به صورت کارگاهی کار کنند که همنفس باشند و یکدیگر را کوک کنند.
نمایش "پیرمرد مضحک"
(اصغر همت از نمایش "پیرمرد مضحک" به عنوان یکی از بهترین بازیهای فردوس کاویانی یاد کرد و از او خواست خاطرات این نمایش را بازگو کند.)
نمایش "پیرمرد مضحک" داستان مردی بود که در زمان پیری خود را محاکمه میکرد. او مجسمههایی را دور تا دورش چیده بود و با آنها دادگاهی برای محاکمه خودش ترتیب داد. یادم هست در این نمایش که بیش از دو ساعت بود ما یک مجسمه از سوسن تسلیمی ساختیم و به عنوان رئیس دادگاه گذاشتیم. در طول بخش اول نمایش این مجسمه حضور داشت و بعد از انتراکت سوسن تسلیمی جای مجسمه مینشست و بعد از دقایقی این مجسمه میخندید و تکان میخورد. این موضوع بسیاری از تماشاگران را شک میکرد.
"پیرمرد مضحک" ضبط نشد
(کاویانی در پاسخ به همت در زمینه ضبط ویدیویی نمایش "پیرمرد مضحک" توضیح داد)
متاسفانه "پیرمرد مضحک" را ضبط نکردیم و این موضوع به دلیل کوتاهی خود ماست. چون ما در آن دوران دوربین را قبول نداشتیم و معتقد بودیم که تئاتر باید زنده اجرا شود و تماشاگر با مونتاژ خودش آن را ببیند. بنابراین نمیتوان تئاتر را به دوربین منتقل کرد. همین اعتقاد باعث شد که ما این نمایش را ضبط نکنیم و امروز هیچ نسخهای از آن در دست نباشد.
کارگردانی کاویانی
نمایش "مرگ تصادفی یک آنارشیست" از داریوفو را در سال شصت کارگردانی کردم. نقش یک آن نمایش را زندهیاد رضا ژیان بازی میکرد. نمایش ما در زمان بازبینی با سانسور مواجه شد و پیش از آن که به اجرا برسیم ماجرای هفتم تیر رخ داد و اجرای نمایش ما به دلیل هماهنگی اتفاقاتی که در نمایش میافتاد و ماجرای هفتم تیر غیرممکن برای اجرا تشخیص داده شد. آقای فخرالدین انوار در آن دوران همزمان رییس تئاتر شهر و رییس تلویزیون بود. با توجه به این که نمایش اجرا نشد من پیشنهاد کردم که ضبط تلویزیونی داشته باشیم و به بهانه ضبط حقوق گروه پرداخت شود. نمایش ضبط شد. قرار بود که از تلویزیون پخش شود، اما دوباره ماجرایی در کشور پیش آمد که مانع شد. یادم هست که چهار بار این اتفاق افتاد. تا آن که چهارمین باری که قرار بود نمایش ما از تلویزیون پخش شود، آیت الله دستغیب ترور شد و دوباره پخش نمایش به تعویق افتاد. این نمایش تا امروز پخش نشده است. اما در آرشیو تلویزیون موجود است. نمایش دیگری را هم با نام "انسان، حیوان، تقوا" به شکل کمدی دلارته کارگردانی کرده ام.
ماجرای گول زدن رضا ژیان
در سال هفتاد دوباره من نمایش "مرگ تصادفی یک آنارشیست" را کارگردانی کردم و در تالار چهارسو به روی صحنه بردم. چند اجرای نخست این نمایش را با همان گروه قدیم اجرا کردیم. باز هم رضا ژیان نقش اول بود و با توجه به این که نقش سختی داشت و نمایش در ماه رمضان اجرا میشد، اجرا برای رضا سخت بود. من به او گفتم یک شب تو اجرا کن و یک شب خودم که به هر تو فشار نیاید. او هم پذیرفت. اجرای اول را ژیان به روی صحنه رفت. شب دوم وقتی به سالن آمدیم به او گفتم: رضا! من لباس عوض کنم یا خودت اجرا میکنی؟ فکر میکنم تو نمایش را خیلی خوب اجرا میکنی. البته طوری بیان کردم که او خودش اجرا کند. موفق هم شدم و همین منوال تا پایان نمایش ادامه داشت و در همه اجراها او به روی صحنه رفت.
خاطره مشترک از زبان همت
(اصغر همت اجرای نمایش "آهسته با گل سرخ" را به همراه کاویانی یادآوری کرد )
یک بار هم یادم هست که در زمان بمباران گفتند شهر مشهد آرام است. ما هم نمایش "آهسته با گل سرخ" را با گروه و به همراه فردوس برای اجرا به مشهد بردیم. یک شب اجرا کردیم و در شب دوم اجرا به چشم خودم عدهای چماقدار را دیدم که برای تعطیل کردن اجرا آمده بودند و نمایش را به تعطیلی کشاندند. البته در حال حاضر آنها تغییر عقیده دادهاند. روزنامه خراسان هم نوشته بود که در مشهد، یعنی جایی که متعلق به شهید است، زن نباید به روی صحنه نمایش اجرا کند. البته امروز آن را کتمان میکنند. اما در آن دوران تنها جرم ما همین بود. در آن نمایش فردوس نقش عموی مرا بازی می کرد که برخلاف خودش عموی نامهربانی بود.
کاویانی از پلکان میگوید
در این نمایش در تاریکی صحنه و در هنگام جا به جایی دکور باید گریم من تغییر میکرد و پیرتر میشدم، لباسم هم به سرعت عوض میشد و فرصت چک کردن نداشتم. یک بار زمانی که صحنه بعد آغاز شد و من به سوی تماشاگر برگشتم تماشاگران خندیدند. تعجب کردم اما دلیل را متوجه نشدم. از بالکن هم چند نفر از اعضای گروه علامت میدادند. از سمت راست و چپ صحنه هم تماشاگران به من اشاره میکردند. من باز هم متوجه نشدم. تا این که هرمز سیرتی که نقش دیگری در نمایش داشت روی صحنه گفت: قربان! زیپ شلوارتان باز است.
من تازه متوجه شدم و رو به تماشاگر زیپم را بستم. البته رو به تماشاگر این کار کردم چون در تئاتر معتقدیم که بازیگر نباید تماشاگر را ببیند و باید فرض کند که دیوار چهارم صحنه در آن طرف است. من هم رو به دیوار این کار را کردم. اتفاقا در همان شب در جابه جایی بعدی و در تاریکی زانوی من محکم به لبه دکور خورد و در صحنه بعد وقتی روی صندلی نشسته بودم صدای چکه ای را روی کفشم احساس کردم، متوجه شدم که خونریزی شدیدی دارم. از خدا خواستم که بتوانم نمایش را تمام کنم و خدا هم اجابت کرد و من پس از پایان نمایش زانویم را درمان کردم.
نگاه همت به کاویانی
استانیسلاوسکی به شدت بر اخلاق تئاتری تاکید داشت. استاد ما دکتر محمد کوثر معتقد بود که تئاتر تنها زمانی میتواند تعطیل باشد که جنازه بازیگر را جلوی در سالن بگذارند. زمانی که می خواهیم از فردوس کاویانی صحبت کنیم نمیتوانیم از نظم او بگذریم. به نظر من شرافت تئاتری کاویانی در حد افراط است. یعنی باید فردوس کاویانی یا کسانی با چنین روحیهای را مهار کرد که موضوع را در زمانهایی که هیچ چیز جدی گرفته نمیشود، جدی نگیرند. یک انسان چقدر میتواند شریف و منضبظ و وفادار به عرصهای باشد که خود را وابسته به آن میداند؟! فردوس کاویانی برای این قدر و منزلتی که امروز دارد زحمت کشیده و آن را به دست آورده است. او از جمله بازیگرانی است که مسایل تکنیکی تئاتر را به طور کامل میداند، حس فوقالعاده-ای دارد و بر بدن و بیانش مسلط است. حال امروز در شرایطی که تئاتر حتی به او لطمه جسمی و روحی زده است از او تجلیل میشود. اما آیا خودش از شرایطی که در تئاتر دارد راضی است؟ تئاتر باید او را زنده کند و برایش لذتبخش باشد. چرا این لذت را از او گرفتهاند؟ من به جرات میگویم که اگر او مانند دوران جوانی همه روزهای سال را در تئاتر میگذراند و غروب خورشید را نمیدید، اکنون ما با فردوس دیگری و از نظر روحی و جسمی به مراتب سلامتتر از آنچه امروز هست روبه رو بودیم.
خارج از صحنه تئاتر
(فردوس کاویانی چند بار در طول زندگیاش در زمینه خرید زمین و ساخت خانه برای هنرمندان تلاش کرده است و همت آن را یادآوری میکند.)
آیا ارزش هنرمند ما این است که پس از یک عمر تلاش اجارهنشین باشد؟ نکتهای که همیشه مرا ناراحت میکند این است که یکی از دلایلی که باعث شد حال فردوس کاویانی خوب نباشد، تلاشی بود که او انجام داد تا چند نفر صاحب خانه و زمین شوند. او به جای آن که روی صحنه بازی کند با دل رئوفی که دارد خواست برای چند نفر سرپناه فراهم کند و در این راه بلایی نبود که سر او نیاید. چرا باید چنین باشد؟ همین موضوع سلامتی او را تهدید کرد و باعث شد تا امروز حال خوشی نداشته باشد.
مقایسه تئاتر امروز با تئاتر سالهای پیش
پرده نخست: کاویانی
تئاتر امروز با تئاتر دوره جوانی ما بسیار متفاوت است. در آن دوران گروههای ویژه تئاتر در اداره تئاتر یا کارگاه نمایش یا واحد نمایش تلویزیون بودند. این گروهها به طور مرتب تئاتر کار میکردند. به عنوان مثال خود ما هیچگاه بیکار نبودیم و حتی گاهی شاید 10 نمایش را به صورت رپرتوار اجرا میکردیم. یعنی تئاتر هیچگاه تعطیل نمیشد. ولی این روزها گروهها از هم پاشیدهاند و نمیتوانند دور هم جمع شوند. اعتمادی هم میان اعضای گروهها نیست. چون اگر فیلم یا سریالی در زمان تمرین به هرکدام از اعضای گروه پیشنهاد شود، آنها تمرین و تئاتر را رها کرده و میروند. به طور کلی هرچه میگذرد، کار تئاتر سختتر میشود.
پرده دوم: همت
الان با توجه به مشکلاتی که به ویژه از نظر اقتصادی در زندگیها ایجاد شده، این رفتارها ناگزیر است. در آن دوران هر کسی با دستمزد اندک امورات خود را میگذراند و پای خیلی چیزها در تئاتر میایستاد. به عبارت دیگر بزرگترین مشکل ما در تئاتر امروز، نبود امنیت و به ویژه از نظر مالی است. همین امر باعث شده که نسل ما از جمله آقایان کاویانی، پورصمیمی، پورحسینی و دیگران در تئاتر کمتر دیده شوند. فراموش نکنیم که خانه ما تئاتر است، اما متاسفانه این امنیت وجود ندارد. حتی اگر امروز هنوز تئاتری هرچند به شکل نصفه و نیمه وجود دارد، آن هم به دلیل تلاش ماست. اعتبار ما از تئاتر است و حتی اگر امروز تلویزیون یا سینما به ما توجه دارد به این دلیل است که ما از تئاتر آمدهایم. اما خود تئاتر به ما توجهی ندارد همه اینها به این موضوع بازمیگردد که ما در آن بالاها کسانی را نداریم که اهمیت تئاتر را بشناسند. حتی کسانی را که برای ما تعیین میکنند از این حوزه نیستند. در حوزه تئاتر تفوق تعهد بر تخصص جواب نداده است. یعنی اهمیت دادن به تعهد بیش از تخصص. یک متخصص میتواند متعهد باشد، اما یک متعهد در زمینه هنر هرگز نمیتواند متخصص باشد. بنابراین به نظر من در زمینه هنر این تفوق باید به تخصص داده شود. این مشکل گریبانگیر تئاتر امروز ماست.
تئاتر بیرمق امروز
این تعداد نمایش و هنرمند نمایشی در توان تئاتر کشور ما نیست. یعنی تئاتر جاری ما نیست که این همه نیرو را گرد آورده است بلکه این نیروها تنها به دلیل همان به اصطلاح عشق به تئاتر در این عرصه ماندهاند. هرچند که به نظر من این اصطلاح هم جای بحث دارد. این یعنی از خود گذشتگی تئاتریها. امروز تئاتر ما هست چون نمیشود که نباشد. اما بودن در این وضعیت به نوعی برابر با نبودن است. وضعیت تئاتر امروز درست مانند کسی است که در حالت احتضار است. هر چه هم که او را با اکسیژن و دارو زنده نگه داریم نفس میکشد، اما به محض قطع شدن دارو یا اکسیژن میمیرد. تئاتر ما هم سالهای سال است که در همین حال است و ما تنها دل خوش کردهایم که قلبش می زند. در حالی که هیچ روحی در این کالبد وجود ندارد. ما نیازمند درانداختن طرحی نو هستیم. باید از بیخ و بن تئاتر را پی ریزی کنیم.
درد دل
برخی مدیران تئاتری حسن نطر دارند. اما این امر تئاتر را درمان نمیکند. تئاتر از سرچشمه دچار گرفتگی است. اهمیت تئاتر، این هنر جادویی و قدسی و انسان ساز بر مسوولین روشن نیست و تا زمانی که چنین است هیچ اتفاقی جز گذران برای تئاتر ما نخواهد افتاد. امسال در جشنواره از چند هنرمند تئاتر از جمله آقای فردوس کاویانی تجلیل می شود. اما آقای کاویانی که یکی از شریفترین و منضبطترین و یکی از جدیترین هنرمندانی است که عمر خود را در راه تئاتر صرف کرده است، چند سال است که در تئاتر مابه شکل جدی نیست و چرا نیست؟ هنوز هم زمانی که من به یاد نمایش "پیرمرد مضحک" می افتم مو بر بدنم راست میشود. این تجلیل برای خالی نبودن عریضه است. آقای مسعودی در تئاتر خرم آباد کجاست؟ تنها در گوشهای نشسته و شعر میسراید. در حالی که تئاتر نباید فرصت شعر گفتن را به او میداد. او ناگزیر به قلم پناه برده است. محمود استادمحمد رفت. خیلیهای دیگر هم یا رفته و یا می روند. نسل ما کو؟ چرا پیوندی که باید بین نسل ما و نسل امروز باید باشد وجود ندارد؟ سیاستی که درباره تئاتر اعمال شده نادرست بوده و نادرست اعمال شده است.
تغییر استانداردها
(کاویانی به دلیل کمکاری اش در این روزها اینگونه اشاره کرد)
در حال حاضر همه چیز عوض شده است. به عنوان نمونه یک سریال سیزده قسمتی دست کم شش یا هفت ماه فیلمبرداری نیاز دارد. اما این روزها میخواهند که همه سریال را ظرف دو ماه فیلمبرداری کنند. این موضوع فشار بسیار زیادی را به بازیگر وارد کرده و او را فرسوده میکند. حتی فرصتی برای حفظ کردن دیالوگها نیست چه برسد به خلاقیت در بازی. خود من در چنین سریالهایی بازی کرده و انرژی زیادی از دست دادهام. یکی از دلایلی که در یک سال اخیر هیچ کاری را نپذیرفته ام همین است.
ایجاد ارتباط، رمز موفقیت تئاتر
(همت بر مشکل ایجاد ارتباط در تئاتر امروز تاکید کرد)
یکی از مهمترین موضوعات تئاتر "ایجاد ارتباط" است که بزرگترین ارتباط میان صحنه و تماشاگر روی میدهد. مهمتر از آن ارتباط میان اعضای گروه و شناخت آنها از یکدیگر است. اعضای گروه باید ریتم یکدیگر را بشناسند. این ارتباط در آن دوران به دلیل بودن اعضای گروه با یکدیگر ایجاد میشد. حتی ما در دوران دانشجویی درس اصلی را از استاد زمانی فرا میگرفتیم که در گروههای دانشجویی بودیم. چون تنها دوساعت در کلاس حاضر میشدیم و در مقابل چندین ساعت در گروه بودیم و به نوعی می توان گفت که همیشه با هم بودیم.
کاویانی و بزرگداشت در جشنواره
در هر صورت هر کاری که کردهام برای همین کشور و برای مردم این کشور بوده است و امروز خوشحالم که قرار است در سی و دومین جشنواره تئاتر فجر کمی به این زحمات توجه شود.
انتهای پیام/
ساسان پارسی