در حال بارگذاری ...
نقد نمایش "دگردیسی پروانه شدن "

شفیره ای که یک رویا داشت

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

رفیق نصرتی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
(امتیاز منتقد به نمایش ***)

"سوفیا برتسی" چنان که از ظاهرش پیداست، بسیار جوان است و چنان که از ملیِّتش بر می‌آید به سنت شرق تئاتر اروپا تعلق دارد. آنجا که در تقابل با سنت غربی تئاتر اروپایی، رسم غالب، بریدن از متن نمایشی کلامی است که تا اوایل قرن بیستم حتا، مقدس و بنیادی انگاشته می‌شد. برای برتسی نیز، صحنه مدیومی تصویری است که باید به کمک ابزارهایی همچون نور و صدا و بازیگر به فهمی پیشاعقلانی و حسّانی با تشددی عاطفی که امری جهانشمول است و مشترک میان تمامی انسان‌ها تجسم می بخشد. برتسی و کمپانی تصویر زنده با سه اثر در جشنواره فجر حضور دارند که "دگردیسی پروانه شدن" یکی از آن‌هاست. برتسی برای تجسم بخشیدن به فهمش از مسألۀ آفرینش، به ویژه انسان،سراغ شفیره‌ای رویا بین رفته است. شاید که نشان دهد تنها مایۀ فخرفروشی انسان بر سایر موجودات، یعنی رویا دیدن، فقط مختص به او نیست و البته این هم همچنان رویای یک انسان است.
حشرات با دگردیسی کامل لارو، پس از طی آخرین سن لاروی وارد مرحله‌ شفیره‌گی می‌شوند. در این مرحله حشره فاقد حرکت، تغذیه و هر نوع فعالیت دیگر است.شفیره گاهی بدون پوشش ولی معمولا در داخل پیله، کپسول یا محفظه‌ای دیگر مشغول طی بلقوه‌گی اش است. زهدانی بیرون از بدن یا زهدانی فاقد بدن!اگر انسان از انعقاد در بدنِ دیگری آغاز می‌شود شاید دسته‌ای از حشرات این شانس را داشته باشند که در غیاب دیگری و در پس‌ماند او شکل بگیرند.
نمایش دگردیسی پروانه شدن با این عبارت آغاز می‌شود . "شفیره‌ای یک رویا داشت"! نمایش یک اودیسه است. اودیسه‌ای که از انحراف یک شفیره آغاز می‌شود. نه انحراف از آن‌چه باید در دگردیسی بشود. انحراف از چگونگی دگردیسی است. شفیره‌ای در انتهای جنگلی تاریک و پیشاخلقت از درخت آویزان است.انحراف شفیره هم در همین است: او درون بطن بدون بدن خود واجد یک بلقوه‌گی است: "رویا"! این شفیره برای بقا یا  هر تنازع دیگری دگردیس نمی‌شود.هدف او از دگردیسی، تحقق رویاست. تمایز او با هستی از همین‌جا شکل می‌گیرد. همین انحراف است که هستی را به روایت و تعبیر این نمایش را نه در کلمه، که در فرم خلق می‌کند.
تئاتر "دگردیسی پروانه شدن" تئاتر فرم،تصویر، حس و تعبیر است. تئاتری که فاقد یک روایت متعارف است. زیرا روایت‌گر کلان‌ترینِ روایت‌هاست: "خلقت"! اما این روایت از زبان و روان یک انسان شکل نمی‌گیرد. از روان شفیره‌ای‌ست که رویابین است. تئاتر از روان شفیره‌ حیوانی نامشخص شکل می گیرد. معلوم نمی‌شود که از آن زهدان چه‌ حیوانی پدید می‌آید.موجودی که با به هستی آمدنش، تئاتر و کتاب خلقت به روایت آن روان رویابین آغاز می‌شود. حیوانات محقق می‌شوند. زمین که همه‌ بلقوه‌گی‌هاست(در تئاتر چهاربازیگر درازکشیده در سطح صحنه نقش آن را بازی می‌کنند) شروع به نمو می‌کند.تولید می‌کند. می‌زاید.باز در خود فرو می‌کشد و می‌میراندو باز،تولید می‌کند.اما همه‌ این روند نه در قالب فرم‌های پیش‌دیده‌ شده‌ تکراری، که درفرم‌هایی بدون اندام روی صحنه حاضر است. بازیگران همه در پارچه‌هایی کش‌سان پیچیده شده‌اند. انعطاف جنس پارچه و بدن بازیگران آنها را به شکل تخم مرغی درآورده که بتوانند در هر صحنه به فراخور آن بخشی از کتاب خلقت که مشغول تعبیر آن هستند، شکل حیوان یا گیاهی بپذیرند. بخش اول داستان "شفیره" است که در میانه‌ صحنه از تهی‌گاهی بالای صحنه معلق شده و با نور زاییده می‌شود .زاییده شدن به این معناست که بازیگری که در غشای شفیره فرو رفته با روشن شدن نور روی صحنه فرود می‌آید. اما ویژگی پارچه‌ دور او، تصاویری مبهم از کهکشان و جنگل‌های انبوه هزارساله و ابرـتصویرهایی از این دست که با پروژکتور بر صحنه می‌تابد و آن چهار بازیگر در نقش زمین که زیر آن پارچه‌ کش‌سان کف زمین درازکشیده و با تولد شفیره به او می‌پیوندند، باعث می‌شوند که شفیره از آن هستی بیرونی که صحنه‌ اجرا باشد، منفک نشود. انگار که به تعبیر کارگردان(پروردگار صحنه) شفیره بدون تشکیل دادن یک کل با هستی، با آن به وحدت می‌رسد.

پس از زایش شفیره نوبت خلق آسمان و کائنات است و پس از آن نوبت اقیانوس‌هاست. صدای نریتور می‌گوید:"اقیانوس‌ها که در آن همه‌ موجودات به تکامل می‌رسند و ناگهان آن نهنگ پدید می‌آید." نهنگ با آن اشاره‌ مستقیم به لویاتان و اسطوره‌ شر که برای تاکید تعبیر شر بوده‌گی و دیگری‌بوده‌گی‌اش،کارگردان طوری مقدر نموده که آن نهنگ به شکلی دایره‌گون نه از دل صحنه یا پشت صحنه و یا مانند شفیره از بالا، به عنوان تنها کاراکتر از خارج صحنه، غلتان وارد آن می ‌شود. گاهی با آن می‌آمیزد و در دل اقیانوس حرکت می‌کند اما باز با آن یکی نشده و از صحنه‌ اجرا بیرون می‌شود . تا این‌جا تعبیر شفیره از هستی درست همانند خوانش کتاب مقدس است. انحراف شفیره نیز همان است.شفیره از دگردیسی تن باز نمی‌زند. این معنای او از هستی‌ست که انحراف رویاوار او را پدید می‌آورد:"انسان رویای سایر مخلوقات است،زاییده‌ رویای هستی"!روز ششم روز خلق انسان است و انسان نه از هستی، که از بیرون هستی به آن اضافه شده، ولی با آن یکی می‌شود. آن انسان از جهان دیگری می‌آید به دو صورت نر و ماده وارد می‌شود. اما ابتدا سرش را از دست می‌دهد و سپس آن پوسته‌ قرمز و آبی‌رنگ‌ را و از دل آن دو یاخته‌ به رنگ دیگر موجودات شکل می‌گیرد. انسان به دو صورت نر و ماده از پشت صحنه وارد می‌شود. همین دوموجود هنگامی که مخاطب در لابی سالن منتظر ورود به اجراست به سمت آن‌ها آمده خود را دو یاخته‌ اولیه معرفی می‌کنند که از جهان دیگری به زمین آمده‌اند. نمایش در واقع پیش از آغاز روی صحنه، آن‌جا آغاز می‌شود . و در این جا آن دیالوگ منحرف، ناهم‌خوان با اسطوره‌ پیشینی آفرینش شنیده می‌شود.آن دیالوگ که تعبیر رویای شفیره است: "انسان رویای سایر موجودات بود". انسانِ این نمایش بدنی حسّانی در هستی‌ است. به بلقوه‌گی زمین بدل می‌شود. رویای شفیره، بدل شدن،تغییر انسان به بخشی از طبیعت. انسان این پروردگار دیگر آن دال اعظم خلقت نیست که همه‌چیز برای او خلق می‌شود و نام اعظم را می‌داند و سرور مخلوقات باشد. او یک بخش بلقوه از هستی‌ است. به بخشی از سیلان آن تبدیل می‌شود. یکی از نیروهای سیال میل است. یک "چیز" مانند همه‌ چیزهای هستی با جوهری عاطفی است. که چنین بودگی اش فقط از روان یک رویابین بر می‌آید.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران